نامه ها٬ شماره ۴٠
سياوش دانشور

تغيير نام خليج فارس
سردبیر محترم نشریه برای یک دنیای بهتر
موسسه جهانی گوگل در نقشه های خود نام خلیج فارس را به خلیج عربی تغییر داده است. چرا شما در این زمینه ساکتید؟ آیا انترناسیونالیسم شما یعنی اینکه هیچگونه حساسیتی در دست اندازی به جغرافیای و تاریخ ایران ندارید؟ حمید افراسیابی
حمید افراسیابی عزيز٬
مناقشات در زمينه اينکه "خليج هميشه فارس" است يا "خليج عربى"٬ قديمى است و در دوره هاى مختلفى منشا جدال ديپلماتيک و دعواى منطقه اى و کشورها برسر سهم در اعمال حاکميت ارضى و آبى بوده است. اين موضوع برخلاف مجادله کاسپين که حق بهره بردارى در آن اساسى تر است٬ دعوائى برسر هژمونى سياسى بين نيروهاى متفرقه ناسيوناليستى در منطقه است. ما طرف هيچکدام از جبهه هاى عظمت طلبى ايرانى و ناسيوناليسم عربى در اين مجادله نيستيم. ما اهداف ارتجاعى سياستهائى که در اين قالب بروز ميکنند را ميشناسيم و خود و جنبش کمونيستى طبقه کارگر را تماما در مقابل با آنها ميبينيم و راه حل سوسياليستى خود را در پاسخ به اين سوالات داريم. همينطور نقطه عزيمت ورود ما به اين بحث صحت و سقم ادعاهاى تاريخى ناسيوناليسم و امروز اسلام سياسى در دو طرف نيست. اين مسائل قبل از نسل ما وجود داشته و ما چاره اى نداريم جغرافياى سياسى موجود را آنطور ببينيم که قوانين بين المللى دنيا در دوره اى طولانى برسميت شناخته اند و دولتها هم آن را قبول کرده اند. انترناسيوناليسم ما اگر مسئله اى را تاکيد ميکند اينست که اولا؛ در دعواى دولتها و جناحهاى ناسيوناليسم در جبهه يکى شمشير نزنيم. چون هر دوى آنها عليه منافع اکثريت مردم منطقه و وحدت کارگران کشورهاى منطقه عمل ميکنند. دوما؛ راه حل طبقه کارگر و سوسياليسم براى اينگونه مسائل کوبيدن برطبل عظمت طلبى ايرانى و يا هديه دادن به جناحهاى ناسيوناليسم منطقه اى نيست. از نظر ما جدالهاى منطقه اى بايد در چهارچوبهاى منطقه اى و با فرض عدالت و نفى هرگونه عظمت طلبى و ترسيم چشم انداز همزيستى مردم منطقه و به اين اعتبار تقويت اتحاد کارگران در منطقه عليه سرمايه دارى تبئين شود. موسسه جهانى گوگل قادر نيست راسا چيزى را تغيير دهد. امروز هر موسسه و کمپانى تجارى در تبليغات کالاهايشان در هر کشور از تمايلات ارتجاع و سرمايه در همان کشور استفاده ميکنند. سرمايه داران ايرانى اگر پول بيشترى به موسسه جهانى گوگل پيشنهاد کنند٬ اسم خليج عربى را به "خليج هميشه فارس" هم تغيير ميدهند! در دنياى واقعى اما مسئله حاکميت داشتن يا نداشتن دولتها بر يک بخش خاکى يا آبى يا مرز هوائى محتاج جنگها و لشکرکشى هاست. ما ميخواهيم مانع همين شويم. ناسيوناليسم ايرانى از سر "حساسيت اش به تاريخ و جغرافيا" ى ايران نيست که در اين ماجرا کنار جمهورى اسلامى قرار ميگيرد٬ بلکه از سر توافقش با جمهورى اسلامى است که تحرکها و سياستهايش ناسيوناليسم ايرانى را به وجد مى آورد. جمهورى اسلامى جائى رفته است که عظمت طلبهاى دو آتشه ايرانى آرزويش را داشتند. از طرف ديگر ناسيوناليستهاى ايرانى وقتى شط العرب را اروند رود ناميدند کمپينى راه نيانداختند. براى ناسيوناليسم٬ از هر سوئى٬ معنى "پيروزى و افتخار" لگدمال کردن همسايه و معنى شکست "تجاوز به ناموس ملت" تعبير شده است. کارگر دليلى ندارد وارد اين دعواى مسخره و ارتجاعى و سرباز شدن اين يا آن جبهه ارتجاعى شود. اگر در ايران کمونيستها سرکار بيايند و حکومت کارگرى برقرار شود٬ تمام قرادادهاى اسارتبار٬ يکجانبه فسخ ميشود. با سياستهائى اصولى شکافهائى که ناسيوناليستها ايجاد کرده اند و مانند دمل چرکين ميتواند منشا جنگ و کشتار همسايه بدست همسايه شود را پر ميکند. در عين حال از هر دستاورد انقلاب کارگرى در جغرافياى ايران سوسياليستى در مقابل بورژوازى منطقه و بين المللى قاطعانه دفاع ميکند. ناسيوناليسم و اسلام از هر سو برسر قدرت و حاکميت و به اين اعتبار هژمونى سياسى و حيطه نفوذ اقتصادى خود تلاش ميکند٬ جنگ راه مى اندازد و انسانها را گوشت دم توپ اين رقابتها و جاه طلبى هاى ملى ميکند. کمونيسم و طبقه کارگر خاک و قدرت و حاکميت را از اسارت فتيشهاى ناسيوناليستى و مذهبى نجات ميدهد و در اختيار انسانهاى واقعى قرار ميدهد. جنگ ما کمونيستها و انترناسيوناليستها برسر حاکميت انسان بر همه چيز است٬ جنگ شما ناسيوناليستها برسر حاکميت آب و خاک و خون و نژاد و پول و سود و همه چيز بر انسان است. اين تفاوت بنيادى ما و شماست که بطريق اولى در مسائل مشخص هم ما را به راه حلهاى متفاوت ميرساند. پيروز و موفق باشيد.   
انتخابات٬ آرى يا خير؟
اين يادداشت اينترنتى براى دبيرخانه حزب و شراره نورى ارسال شده و در اينجا پاسخ کوتاهى به آن ميدهيم.
با سلام به همه دوستان. ما يک تيم تحقيقاتى هستيم که کارهاى مختلفى را انجام ميدهيم. آلان به دليل اينکه نزديک به انتخابات مجلس هشتم هستيم و بيشتر نمايندگان رد صلاحيت شدند روى اين موضوع کار ميکننيم. در حال انجام يک نظر سنجى هستيم که چه تعداد از مردم ميخوان شرکت کنن و چه تعداد دراين انتخابات شرکت نميکنند. لطف کنيد جواب خود را "ريپلى" کنيد که "آرى" يا "خير". موفق باشيد. محمودى
دوستان عزيز٬
نظر سنجى البته کار خوبى است اگر متکى به موازين باز و آزاد و اطلاع کافى مردم و همينطور مورد توجه بودن موضوع براى مردم و جامعه باشد. نظر سنجى هاى اينترنتى به وفور در سايتها در هر موردى و يا در ايران توسط روزنامه ها و دانشجويان و برخا جريانات حکومتى صورت ميگيرد. معضل اينست که مردم امکان اظهار نظر واقعى خود را ندارند. اگر انتخابات معناى واقعى داشت و هر جريان و شخصيت و حزب سياسى ميتوانست آزادانه در آن شرکت کند٬ جمهورى اسلامى سرکار نبود. نکته مهمتر اينست آنچه جمهورى اسلامى برگزار ميکند "انتخابات" نيست٬ يک قلدرى اسلامى با تکيه به ارعاب و سرکوب و باجگيرى سياسى است. اين يک افتضاح سياسى است نه انتخابات حتى با نرمهاى دنياى امروز. نکته ديگر اينست که آنهائى که رد صلاحيت شدند "نمايندگان" مردم يا بخشى از کانديدهاى نمايندگى از جانب بخشهاى مختلف جامعه نيستند. همه اينها يا مستقيما در جنايت اين رژيم عليه مردم دست داشتند و يا در مقابل آن سکوت کردند و در دعواى مردم با رژيم از نظامشان دفاع کردند. و بالاخره "آرى و خير" بايد يک معناى مادى و واقعى داشته باشد. اينترنتى اگر بپرسيد٬ چنانچه فرد مورد سوال قرار داده شده از وابستگان اين حکومت نباشد٬ پاسخ روشن است؛ مرگ بر جمهورى اسلامى! اما همانها که پاسخ منفى ميدهند به دلائل ديگرى از جمله گرو کشى٬ ترس از دست دادن کار و دانشگاه و فشارهاى وزارت اطلاعات٬ محافظه کارى و بى آلترناتيوى٬ ممکن است بروند يک تکه کاغذ را در صندوق بياندازند و هزار فحش هم نثار سلاله جمهورى اسلامى کنند. دراين صورت هم اين نظر سنجى شما٬ عليرغم هر نيت خيرى که داشته باشد٬ به تحقيق واقعى که منعکس کننده تمايلات مردم باشد منجر نميشود. چون خيلى ساده مردم نه فقط به اين نمايش مضحک اسلامى دخيل نبسته اند بلکه آرزو ميکنند اين رژيم توحش و جنايت با تمام نمايندگانش سرنگون شود. شما هر زمان توانستيد در ايران چيزى شبيه موسسه گالوپ ايجاد کنيد و آزادى عمل نسبى در کسب آرا مردم در مقياس توده اى داشتيد٬ تازه آنوقت ميشود در سياست به آن نظر سنجى ها و نتايج آن در چهارچوب خاصى توجه کرد. اين بايد براى شما روشن باشد که مردمى که امروز تحت فاکتورهاى اجتماعى و سياسى و روانشناسانه خاصى به امرى پاسخ مثبت ميدهند٬ ممکن است دو هفته ديگر و تحت شرايط جديدى پاسخ منفى دهند. در نتيجه نظر سنجى حتى آنجا که نسبتا مکانيزم بازتر واجتماعى تر و آزادترى دارد٬ همواره امرى نسبى و تابع فاکتورهاى سياسى است. به هرحال نظر ما اينست که بايد مضحکه انتخابات رژيم را به صحنه اعتراض فعال عليه کل موجوديت رژيم اسلامى تبديل کرد. موفق و پيروز باشيد.
حيات٬ بيشتر صحبت کنيد!
سلام جناب دکتر جوادی عزیز٬ ... هستم. درخواستی داشتم. اینکه خواهش می کنم از این به بعد به خاطر مسائل امنیتی به این ایمیل من تماس بگیرید. ایمیل قبلی ... را حذف کنید و به این ایمیل جدیدم تماس بگیرید. راستش مدتی نبودم ولی تا حدودی در جریان برنامه هاتون بودم. از اینکه می خواهید به حزب حکمتیست بپیوندید بسیار خوشحالم. و امیدوارم این انجام صورت پذیرد. به هر حال استاد بحث های شما در مورد خدا و چگونگی پیدایش جهان بسیار حائز اهمیت است. شاید به جرئت بتوان گفت که شما اولین کسی بودی که توانستی که حرفهایی که حرف خیلی هاست و جرئت بیانش رو نداشتند شما شجاعانه بیان فرمودید. امیدوارم در این زمینه بیشتر صحبت شود. جناب جوادی لطف بفرمایید از این پس با این ایمیل جدیدم ...  تماس بفرماید. ممنون از لطف شما٬ مواظب خودتان باشید و خوش باشید.
دوست عزيز٬
متشکر از توجه شما به مباحث مربوط به خدا و چگونگی پیدایش جهان. شايد اين يادداشت شما و استقبال و درخواست مشابه دوستان ديگر٬ که بخشا در همين نشريه عنوان شدند٬ باعث شود که رفيق جوادى نوار اين مباحث را تهيه و در اختيار سايت حزب قرار دهد. برايتان آرزوى موفقيت ميکنيم.
براى رفع سو تفاهم
سیاوش عزیز با سلام. شما در نقدتان از نامهء (انتخابات فرمایشی و انتصابی) سوالهائی را مطرح کرده بودید که بنده هم نقد شما را به جا و منطقى تلقی ميکنم. آن هم دال بر مبهم بودن مطالب بوده و تنها دلیل آن رعایت امنیت بود که مبادا امنیت کسی به خطر بیفتد. واینک لازم دانستم جهت رفع ابهامات توضیحات لازمه را بدهم. شما سوال پرسیده بودید:1- آیا آنها میتوانند دوستان شما و همهء ما باشند؟ 2- منظور شما از دوستان دماوند کیست؟ 3- آیا آغوش جامعهء آزادیخواه و برابری طلب برای آنها باید باز باشد؟ 4- چه ارزشی دارد اسمشان را افشا کنید؟
جواب سوال شماره یک: سیاوش عزیزآنانی که من دوست خطاب قرار دادم همان کسانی هستند که ضد رژیم خود را تلقی و فعال هم هستند.آنها کسانی هستند که خود مورد غضب سیاستهای کثیف جمهوری اسلامی و سرمایه داری قرار گرفته اند. اما متاسفانه تبلیغات کثیف اسلامی و ناسیونالیستی که منافع سرمایه داری هم در آن است آنها را کور کرده است و مسائل را نسنجیده و کورکورانه دنبال می کنند. مثلا" شما خیلی خوب میدونی که جمهوری اسلامی با چه ترفندهائی مردم را اغفال می کند و آراء مردم را جمع آوری می کند. البته ناگفته نماند جمهوری اسلامی در اواخر هر انتخاباتی که جمع آراء را اعلام می کند بیش از پنجاه در صد آن دروغ و ساختگی است و خود به آن اضافه می کند. اینک اگر به توضیح تمامی آن طرفندها بپر دازم طبعا" باید دهها صفحه را سیاه کنم و توضیحات لازمه را بدهم. اما اینجا نیاز نمی بینم به همهء آن ترفندها بپردازم. فقط به یکی از آنها اشاره می کنم که به سوال شما مربوط می باشد. آن هم این است که سال قبل برای انتخابات شورا - چه عرض کنم نمایش انتخاباتی چون در حکومت جمهوری اسلامی ایران شورا سهل است مجلس و رئیس جمهورش هم دکور بوده فقط و فقط جهت نمایش دادن به مجامع بین الملل می باشد- از یک حکومت مرتجع و دیکتاتور و ضد حقوق بشر نمی توان انتظار انتخابات آزاد را داشت. یکی از کردهای مقیم شهرستان دماوند را به عنوان کاندیدا معرفی کردند. و ماموران مخفی به جان آن دسته مردمی که از شهرهای کردستان آواره دماوند شده اند و مقیم آنجا هستند که تعدادشان به بیش از پانصد خانوار می رسد افتادند و جلسات می گذاشتند برای رای دادن به آن کردی که معرفی شده است و حدود 1200 رای را با این سیاست جمع کردند. اینجاست که من آنها را کبک صفت خطاب قرار دادم و باید حواسشان جمع باشد.
جواب سوال شماره دوم: منظورم از دوستان همانهائی است که می گویند ما به جمهوری اسلامی رای نمی دهیم و ضدش هم هستیم. ما به همشهری خودمان یا دوست خودمان رای می دهیم. دیگر غافل از آن هستند که آن رای آنها مشروعیت را به جمهوری اسلامی می بخشد و جمهوری اسلامی در مجامع بین الملل جمع آراء را اعلام می کند و می گوید دنیا بدانید که این همه مردم من را می خواهند. آنجا دیگه نمی گوید آقای فلانی به دوست یا همشهریش رای داده است. البته اینجا دیگه وظیفه شماهاست از طریق رسانه هایتان این روشنگریها را هر چه بیشتر کنید. جواب سوال شماره سوم: بله آغوش جامعه آزادیخواه و برابری طلب بر روی آنانی که اغفال شده اند و تا حالا نمی دانستند که چه خیانتی را مرتکب شده اند باز است و به روی هیچ انسانی بسته نیست. وهیچ انسانی منفی به دنیا نیامده است. این جامعه است انسانها را به این راهها سوق می دهد مخصوصا"در جامعهء ایران که استبداد حاکم است.

جواب سوال شماره چهارم:عده ائی انگشت شمار هستند که جهت منافع خود و چون وعده وعیدهائی به آنها داده شده و مخفی هم هستند جلسات را می گیرند جهت گمراه و اغفال کردن مردم و از راههای مختلف وارد می شوند. مثلا" می گویند ما رای بدهیم یا ندهیم؟ حکومت انتخابات را برگزار می کند چه بهتر از این است که ما هم رای خودمان را به آقای فلانی بدهیم چون کرد است یا قول داده این کار یا آن کار را برایمان انجام دهد. و عده کثیری هم گول این حرفها را می خورند. اینجاست باید آنها به مردم معرفی شوند تا مردم آنها را بشناسند و بدانند که آنها ماموران مخفی حکومت هستند.
سیاوش عزیز امیدوارم رفع ابهامات شده باشد. زنده باد آزادی و برابری٬ زنده باد سوسیالیسم.         علی از دماوند
على عزيز٬
متشکر از توضيحات. هدف من در پاسخ نامه قبلى صاف و پوست کنده اينبود که سوسياليستها نبايد به روشهائى متوسل شوند که نادرست است. من ميدانم رژيم اسلامى چه روشهائى دارد و مکانيزم تبليغاتى اش چگونه است. از جلسات علنى و و تبليغات با ستادهاى متکى بر پول و سرمايه با غذا دادن و پول دادن براى هر شناسنامه تا جعل و انتشار و باجگيرى و ارعاب و توسل به روشهاى عقب مانده و غيره. با توصيحات تو روشن ميشود اين جلسات را رژيميها ميگذارند و مردم را "اغفال" ميکنند. پاسخ مسئله همانست که در يادداشت قبلى اشاره کردم. بايد به روشهاى مقدور و سياسى و تبليغات در ميان همان مردم نقشه اينها را شکست داد. اگر کسى مامور مخفى رژيم است ديگر "کبک صفت" ارفاق است. بعيد ميدانم ماموران رژيم اسلامى تا اين حد پخمه باشند که مثل کبک سرشان را زير برف کنند و نبينند که ديگران آنها را ميبينند.
و دوستان شما٬ يعنى مخالفين رژيم که به "همشهرى" شان راى ميدهند٬ يعنى مردمى که به هر حال سياستهاى رژيم اسلامى را در اين مضحکه به هر دليلى پذيرفته اند. اينجا هم کار ما اينست که مانع شويم. وانگهى اگر کسى آگاهانه و براساس منافعى به رژيم اسلامى راى ميدهد ديگر ضد رژيم نيست. مثلا طرفدار امثال جلائى پور و ادب و ديگران است که کنار رژيم عليه مردم در کردستان کارنامه شان روشن است. کسى که به اينها با استدلال "همشهرى" راى ميدهد٬ يا رژيمى است٬ يا ناسيوناليستى است که بنا به منافع و خط سازمانش در اين مضحکه شرکت ميکند. تا حالا جريانات ناسيوناليست کرد در اپوزيسيون دعوت به شرکت در "انتخابات" نکردند. پس ميماند "کرد" هاى طرفدار رژيم که با سياست ارتجاعى "کرد و غير کرد" ميخواهند راى جمع کنند. بايد همين سياست را بعنوان جزئى از سياست ارتجاعى رژيم در کنار کل مضحکه انتخابات افشا کرد.
و دو نکته ميماند: اولا مردمى که به هر دليل٬ توهمات يا محاسبات خرد ديگر يا تحت فشار٬ در اين نمايش شرکت ميکنند٬ "خيانتکار" نيستند بلکه سياست شان اشتباه است. اينها اگر آلترناتيو روشنى در مقابلشان باشد راه سومى را انتخاب ميکنند. ما نميتوانيم همان مکان را به اينها بدهيم که مثلا به عوامل رژيم. وانگهى کم نيستند که بشدت مخالف رژيم اسلامى هستند اما چشم ديدن کمونيستها و آزاديخواهان را هم ندارند. چرا بايد کسى که تعلقى به اهداف جنبش سوسياليستى ندارد را "خيانتکار" به اعتراض برابرى طلبانه مردم لقب داد؟ همينطور بحث من در مورد اينکه ما در جنبش آزادى و برابرى را براى هر کسى باز نميکنيم٬ نه مردم بلکه رژيميها و عوامل حکومت بود. حالا هم نظرم همين است. ما انتقامجو نيستيم. قصد اينرا هم نداريم همکاران رژيم را "اعدام" کنيم يا به آنها محروميت اجتماعى دهيم. ما کسى را بخاطر عقايدش محاکمه نميکنيم. اگر کسى بخاطر جنايتى شاکى خصوصى ندارد٬ صرفا با افشاى اطلاعاتى که از جنايات حکومت دارد و طلب بخشش از مردم بخاطر همکارى با جمهورى اسلامى ميتواند زندگى اش را بطور عادى ادامه دهد. اما اگر کسى مورد اتهام براى جنايتى است٬ و شاکى خصوصى دارد٬ بايد اول قانونا پرونده اين موضوع بسته شود. يعنى فرد در چنين شرايطى در موقعيت موعظه براى مردم و در کنار جنبش آزادى و برابرى نيست٬ در موقعيت پاسخگوئى است.
و نکته پايانى که بسيار مهم است٬ مدنيت و احساس مسئوليت ما در قبال حرمت و حقوق افراد است. موارد زيادى داشتيم که عده اى از سر "مقابله با رژيم" اسامى افرادى را بعنوان جاسوس و همکار رژيم معرفى کردند. بدون هيچ مدرک و سندى و بدون اينکه متهم بداند که چه کسى اتهام را به او ميزند. اين روشها با بينش جمهورى اسلامى تفاوتى ماهوى ندارند و براى جنبش سوسياليستى که نفس حرمت و مصونيت انسانها برايش اهميت اساسى دارد تبعات منفى جدى دارد. آن "عده انگشت شمار" مامور مخفى رژيم را اگر شما ميشناسيد لابد تعداد بسيار بيشترى ميشناسند. من فکر نميکنم که معضل واقعى ١٢٠٠ نفر مورد اشاره شما که رفتند راى دادند اينبود که رژيميها را نميشناختند٬ و اگر شماى نوعى اسمشان را اعلام ميکرديد٬ ديگر راى نميدادند. معضل واقعى کمبود حضور جريان و حرکت قوى و فعالى است که بتواند کل اين سياستها را به شکست بکشاند. ما نميتوانيم کمبود کار خودمان را با "اغفال و فريب" مردم توضيح دهيم. مردم ميتوانند در مقاطع زيادى کلاه سرشان برود و رفته است. اين جديد نيست. مسئله اينست که جريانى که نميخواهد کلاه سرش برود و نميگذارد مردم را ارتجاع با خودش ببرد چه امکاناتى دارد و چه سياستها و روشهائى را پيش ميگيرد. اگر ازاين دريچه به مسئله نگاه کنيد به روشهاى اجتماعى ترى براى مقابله با اين وضعيت ميرسيد. موفق و پيروز باشيد.
چرا خسرو دانش استعفا داد؟
رفیق سیاوش اخیر چند مطلب از خسرو دانش در نقد حزب اتحاد کمونیسم کارگری دیدم که چند سئوال برایم ایجاد کرده است. من تاکنون نوشته ای از حزب در مورد مطلوبیت جدایی انجام سرنگونی رژیم اسلامی از انقلاب کارگری ندیده ام. اما خسرو دانش ادعای موشکافی میکند و میگوید که رهبری حزب اتحاد دارای چنین نظری است. واقعیت چیست؟ در ضمن من نمیدانم چرا هر کسی که تازگی ها از احزاب کمونیستی جدا میشود ادعای کشف مدارک و اسناد و توطئه و روابط مخفی و غیره میکند. چندی پیش هم خانمی که از حزب حکمتیست اخراج شد کلی ادعا کرد که "سند" رو خواهد کرد. حزب کمونیست کارگری هم کلی مهر تایید به این اقدامات زد. لطفا به این سئوالات در نشریه پاسخ دهید. چرا خسرو دانش از حزب اتحاد کمونیسم کارگری استعفا داد؟ نظرتان راجع به نقدهای ایشان چیست؟ جعفر پایروند
جعفر پایروند عزيز٬
من هم در مورد "مطلوبیت جدایی انجام سرنگونی رژیم اسلامی از انقلاب کارگری" يا هر ديدگاه ديگرى که نوعى تلقى مرحله اى رايج چپ سنتى را تداعى کند مطلبى ندیده ام. اما در مورد تفاوت سرنگونى با انقلاب کارگرى و اينکه ممکن است رژيم در پروسه هاى مختلفى سرنگون شود اما هنوز انقلابى شروع نشده باشد و يا سرنگونى نقطه آغاز يک انقلاب اجتماعى و کارگرى باشد مطلب زياد داشته ايم. بويژه اينها ديدگاههاى منصور حکمت هستند. مهمتر اينکه ما هميشه در مورد سناريوى مطلوبمان٬ يعنى سرنگونى رژيم اسلامى در متن يک انقلاب کارگرى٬ سخن گفته ايم و براى تحقق اين سناريو سياست و استراتژى تبئين کرديم و براى آن تلاش ميکنيم. درعين حال ما موظفيم روندهاى اساسى سياسى را تشخيص دهيم٬ ملزومات پيروزى کمونيسم در ايران را در جامعيت آن درک کنيم٬ مخاطرات سيرهاى نامطلوب براى جنبش سوسياليستى و کمونيستى طبقه کارگر را بشناسيم٬ و قدرت عمل و مانور کافى براى ممانعت و تاثيرگذارى برسير اوضاع داشته باشيم. يک حزب کمونيستى موظف است قطبنماى استراتژيک و اهداف طبقاتى اش را فراموش نکند و همواره هر سياست و تاکتيک اش در خدمت رفع موانع تقويت و گسترش جنبش اش باشد. اما کسى که يک جنگ واقعى را در يک جامعه متحول و بحرانى٬ به جنگ فرمولها تنزل ميدهد و غير مسئولانه به اين و آن موضع ميچسپاند٬ ريشه هاى ديگرى دارد که در اساس خود عنصر دخالتگرى انقلابى يک حزب سياسى را حاشيه اى ميکند. خسرو دانش اخيرا از "سرنگونى سوسياليستى" حرف ميزند که بيانى دفرمه و ناقص از نظرات منسجم تر رفيق حميد تقوائى در زمينه جنبش سرنگونى است. ما در اين زمينه مقالات و مباحث متعددى داريم و علاقه مندان را به دنبال کردن آنها دعوت ميکنيم.
لازم است تاکيد کنم که سياست ما در حزب اتحاد کمونيسم کارگرى٬ انتشار ديدگاهها و نظرات سياسى بطور علنى است. ما از همان ابتدا اين سياست را پيش برديم و بسيار هم بر ادامه اين روند مصر هستيم. خسرو دانش و هر رفيق ديگر در ايران يا کشورهاى ديگر٬ هر مطلبى نوشته٬ چه در نقد رهبرى حزب يا ديدگاههاى منصور حکمت و يا هر حزب ديگر٬ يا در نشريه يک دنياى بهتر و يا در ستون آزاد سايت منتشر شده است. ما يک سر سوزن محدوديت در انتشار ديدگاهها نداشتيم. دليل استعفاى ايشان "کمبود آزادى بيان" در حزب ما نبوده است و خوشبختانه از اين زاويه نميتواند مدعى شود. و چون اينرا نميتواند بگويد٬ اعلام کردند که بحثهاى ايشان "بايکوت" شده است! چرا؟ چون حزب اتحاد کمونيسم کارگرى درگير اين بحثها نشده است! اگر توجه کنيد نه فقط ما٬ بلکه حتى يکنفر در احزاب ديگر و کل جنبش کمونيسم کارگرى٬ در مورد بحثهاى خسرو دانش در تائيد يا رد وارد بحث نشده است. پس جملگى خسرو دانش را "بايکوت" کردند!؟ ايشان حتى فکر هم نميکند که چرا چنين اتفاقى افتاده است؟ فکر نميکند که شايد اين بحثها براى کسى دندان گير نيست يا به معضلى جواب نميدهد! حزب اولويت خودش را دارد و مشخصا رهبرى حزب موظف است اولويتهاى سياسى و عملى مصوب ارگانهايش را پيش ببرد. همينطور هر فردى و از جمله اعضاى رهبرى حزب٬ هر زمان که تشخيص بدهند بايد وارد بحثى شوند٬ وارد ميشوند. نميشود يکجانبه تعيين کرد اگر بحثى با واکنشى روبرو نشد "بايکوت" شده است.
در مورد اين ادعا که گويا ما از "بالاى سر کادرها" در ايندوره و "به شکل پنهانى" داشتيم با حزب حکمتيست کارهائى ميکرديم٬ اگر يک باور واقعى باشد٬ بيش از حد ساده دلانه و ناشى از دست کم گرفتن آدمها است. خوشبختانه ما علنى حرف ميزنيم. علنى نقد ميکنيم و علنى از سياستهائى حمايت و دفاع ميکنيم. کسانى که دنبال "کشف" روندهاى پنهانى و مدرک و غيره هستند٬ نه فقط نگرش ما را درک نميکنند بلکه دارند ميگويند سياست را تنها در شکل توطئه مستمر ميفهمند. حال يا "توطئه" عليه شخص خودشان است يا "توطئه" ديگران "بالاى سر کادرها و اعضا"! از نظر ما اين نوع اظهارات فاقد ارزش و حتى جواب دادن است. اگر کسى نميتواند با دليل و مدرک ادعائى را ثابت کند٬ آنوقت تنها اهميت واقعى اينها در خدمت توجيه غير سياسى رفت و آمد ميان دو تريبون است. باب شدن اين روشها و اين فرهنگ اتهام پراکنى از طرف هر کسى٬ که تجربه تاکنونى نشان داده در اساس خود پوچ بودند٬ تلاشى براى پائين آوردن استانداردها در کمونيسم کارگرى و رجعت به تبئين سياست براساس منافع شخصى است. اين روشها بدوا فرد گوينده اش را تخريب ميکند و کسانى که اين روشها را باد ميزنند تنها به جنبش کمونيسم کارگرى ضربه ميزنند.  
خوشبختانه ما سياست عضو گيريمان را به "عضو کندن" از اين و يا آن حزب قرار نداده ايم. هيچ عضو اين احزاب نميتواند مدعى شود که ما دنبالش رفتيم و تلاش کرديم از آنها بکنيم و به عضويت خود درآوريم. ما سياست اجتماعى ترى را پيش برديم و موفق تر هم بوديم. اگر رفيقى راسا اظهار تمايل و پيوستن کرده ما به او خوش آمد گفتيم. همواره در مقابل ديدگاههائى که خانه نشينى و انفراد را تجويز ميکنند٬ گفتيم که عضو حزبى شويد که به آن نزديک تريد. شخصا دو ماه پيش به خسرو دانش گفتم که عضو حزب کمونيست کارگرى شود چون ديدگاههايش با آنها نزديک تر است. اين را هم تاکيد کردم که تز و تئورى و سياست براى ايشان مهم نيست٬ مسئله اساسى جايگاه تشکيلاتى است و عضو حزبى ميشود که تشخيص دهد خواستهايت را برآورده ميکند.
واقعيت اينست اساس معضل رفيق دانش همواره برسر جايگاه تشکيلاتى بوده است که در اين آمدن و رفتها به حزب مسئله مرکزى بود. ما نميتوانيم مستقل از مکانيزمهاى انتخاباتى و قانونى حزب کسى را عضو نهادى کنيم. هر کسى هر تئورى براى توجيه اين مسئله بتراشد٬ براى ما اين عملى نيست. رفيق دانش رفت چون بنا به اظهارات خودش برخى از کادرها از جانب حزب کمونيست کارگرى به او وعده هائى داده بودند. ما صحت و سقم اين ادعاها را نميدانيم. اما اگر واقعيتى در آن باشد عميقا تاسف آور است. ٢۴ ساعت بعد از استعفايشان و انتشار نامه اعلام پيوستن به حزب کمونيست کارگرى نظر ايشان صد و هشتاد درجه عوض شد! يعنى همه آن "نقدها" و اختيارى اين و آن را "راست و بورژوا" و غيره ناميدن دود شد و هوا رفت. گفتم مسئله ايشان تز و تئورى و سياست و مناسبات حزبى مدرن و سالم نيست٬ جايگاه و مقام است. جايگاه تشکيلاتى حق هر کسى است که فعاليت کمونيستى ميکند. اگر حرفهاى من و شما تاثيرى در بيرون ما و در دورن حزب دارد لابد اين جنگ و دعوا را نميخواهد. انتخابات و نتيجه آن بجاى خود٬ اما آتوريته سياسى امرى دستورى و تصنعى و حتى انتخاباتى نيست٬ امرى سياسى و اجتماعى است که ربط مستقيمى به پراتيک کمونيستى افراد در يکدوره مشخص دارد.

ما استعفاى خسرو دانش را با نامه اى گرم و صميمى و سياسى و مسئولانه پاسخ داديم. از فعاليتشان در حزب قدردانى کرديم و براى مبارزه سوسياليستى و کمونيستى آتى شان آرزوى موفقيت کرديم. ٢۴ ساعت بعد از استعفا٬ گويا بدلائل متحقق نشدن وعده ها٬ از ما خواستى غير اصولى را انتظار داشتند. يعنى بعد از اعلام استعفا و پاسخ ما و همينطور انتشار نامه پيوستن ايشان به حککا در يکى دو سايت و نشريه٬ ما خودمان را به کرى و کورى بزنيم و اعلام کنيم که استعفاى ايشان را کتبا دريافت نکرديم! يعنى اين حزب نه اصول دارد٬ نه ديگر اعضا و کادرهايش حقوق دارند٬ نه هيچى! فقط بايد با محاسبات خرد ايشان خود را تطبيق دهد! ما مطلقا نميتوانستيم اصولمان را زير پا بگذاريم و براساس خواست او به خودمان و جامعه و خود خسرو دانش دروغ بگوئيم. همين را هم کتبا به اطلاعشان رسانديم و از جمله گفتيم که از نظر ما شما عضو حزب اتحاد کمونيسم کارگرى نيستيد. و بالاخره ما بنا به همان اصول انسانى مان نامه هاى رفت و برگشت در اينمورد را در پاسخ ادعاهاى اخير ايشان منتشر نکرديم. از نظر ما موضوع استعفا و يا پيوستن فردى به يک حزب جنجال لازم ندارد. اين بديهى ترين رويداد روزمره در زندگى احزاب سياسى است. اما اگر ايشان مدعى هستند که مسئله اينگونه نبوده است که اينجا در کلى ترين سطح بيان شد٬ لطفا مکاتبات هفته قبل از استعفا و روز بعد از استعفا با رفيق على جوادى و هيئت دائر حزب را خودشان منتشر کنند. اين نامه ها نشان ميدهد که واقعا سياست و تز و تئورى و از جمله "سرنگونى سوسياليستى" و غيره کوچکترين جائى در حرکت سياسى ايشان و تصميماتشان ندارد و صرفا دعوا برسر جايگاه است که اختيارى و هر روزى اين يا آن بخش را "مرتجع و بورژوا و توطئه گر" و غيره ميکند. اگر اين نامه ها را در اختيار ندارند ميتوانيم برايشان بفرستيم. ما مجددا براى رفيق خسرو دانش در مبارزه کمونيستى آرزوى موفقيت ميکنيم. ما سياست "هر که با ما نيست برماست" را نداريم. اميدوارم اين مختصر پاسخ سوالات شما را داده باشد. پيروز باشيد.
فرزاد سلطانى
سلام به رفقاى خواننده نشريه يک دنياى بهتر
راستش تصويب قرار براى اتحاد احتمالى حزب اتحاد با حزب حکمتيست براى من بسيار خوشحال کننده بود و بسيار به اين جنبش اميدوار شدم. من ۵-۶ سال است که فعال جنبش کمونيسم کارگرى بوده و هستم. دوران بعد از انشعاب و جدائى رفقا و تشکيل حزب حکمتيست را فراموش نميکنم. ضربه سنگينى بود براى جنبش. گرچه اکثر رفقاى رهبرى حزب کمونيست کارگرى اين ضربه را نميپذيرند و بعضا انشعاب را اجتناب ناپذير يا حتى لازم ميدانسته و ميدانند. اما حقيقت چيز ديگرى بود. جنبش دهها بار به عقب برگشت. طرفداران و فعالين نااميد شدند. هر روز شاهد پاسيف شدن بسيارى از فعالين بويژه در داخل بوديم. انشعاب دوم که باعث و بانى آن اشتباهات و خط سياسى سکتاريستى محرز رهبرى حزب کمونيست کارگرى و برخورد غلط با رفقاى فراکسيون بود که بدنيال آن رفقا ناچار به ترک حزب کمونيست کارگرى شدند و حزب اتحاد کمونيسم کارگرى را تاسيس کردند. ضربه ديگرى بود به جنبش و تيکه پاره شدن آن. در کل فکر ميکنم نزديک به يکسال از تاسيس حزب اتحاد کمونيسم کارگرى که من هم شاهد فعاليت هاى اين حزب٬ بعنوان عضو اين حزب٬ بودم اين رفقا نشان دادند که دلسوز اين جنبش هستند و دقيقا در جهت مخالف سکتاريسم حاکم در حزب کمونيست کارگرى قدم گذاشتند و حزب حکمتيست هم پس از کنگره دو اين حزب نشان داد که کمونيست است و در خط حکمت و عملا دارد سازماندهى ميکند. به نظر من اين اتحاد شدنيست و باعث خوش حالى تمام کسانى ميشود که بخشى از جنبش اند و نميخواهند آنرا تکه پاره ببينند و آرزويشان متحد و منسجم بودن در يک سنگر و زير يک پرچم است.
براى همه کسانى از جمله من که آرزويشان و زندگيشان به اين جنبش گره خورده اين يک خبر خوشحال کننده است. اميدوارم رفقاى سکتاريست هم کمى فکر کنند و مسائل جنبش را ببينند و کارى کنند. به هر حال خواستم بگم که من از اين قرار حمايت ميکنم و از رفقا ميخواهم به اين بحث در همه جا دامن بزنند. يک جمله کليدى است و آن اتحاد کل جنبش کمونيسم کارگرى٬ چه بخش سازمانيافته و چه بخش داخل چه خارج. رفقا بدون اتحاد با تکه تکه شدن نميتوانيم جمهورى اسلامى را سرنگون کنيم. اگر نتوانيم اين سکتاريسم موجود در جنبش را بشکنيم تا ابد درجا ميزنيم. به اميد اتحاد تمامى صفوف جنبش کمونيسم کارگرى. مرگ بر حکومت اسلامى. فرزاد سلطانى.
فرزاد سلطانى عزيز٬
کوتاه بگويم که تاثيرات بلافصل اين قرار و جهتگيرى ما٬ موجبات اميدوارى و بحث گرم در محافل و در ميان فعالين جنبش کمونيسم کارگرى در داخل کشور شده است. واين مختص به اين جنبش نيست٬ اين موضوع و پيامدهاى سياسى آن به يک موضوع مورد توجه در ميان محافل سياسى اپوزيسيون بويژه در کردستان تبديل شده است. خلاصه عده اى امروز با اشتياق عجيبى به اين پروسه خوشبين اند و آنرا کارساز ميدانند و در عين حال نگرانند که معضلى دراين مسير جديد پيش نيايد. متقابلا عده اى ديگر و بيرون اين جنبش نگران سر گرفتن اين پروسه هستند. به پيامدهاى سياسى آن در قلمرو سياست و موقعيت نيروها و جنبشها نگاه ميکنند. آنها وسواسهاى تئوريک و سياسى ما برايشان ثانوى است٬ برآمد قدرتمند يک جريان کمونيستى کارگرى لرزه بر اندامشان مى اندازد. اخبار متنوعى و بسيار شورانگيزى ما دريافت کرديم که ذکر آنها فعلا ضرورتى ندارد. به تمامى اين عزيزان و شما ميتوانيم اين نکته را اعلام کنيم که خط مشى ما در اين روند اينست که موانع اتحاد گسترده کمونيسم کارگرى را روى يک خط مارکسى و حکمتى برداريم. کمونيسم کارگرى قبل از هر چيز به اينجا تعلق دارد؛ به اميد انسانهاى بيشمار براى تغيير. ما موظفيم پرچم اميد٬ پرچم مقاومت٬ پرچم کمونيسم منصور حکمت را با قدرتى که شايسته آنست برافراشته تر کنيم. اين تنها از تعلق عميق کمونيستى ما درنمى آيد٬ ملزومات مبارزه طبقاتى در ايران و داشتن توان کافى براى دخالتگرى کمونيسم اين امر را ضرورى کرده است. موفق و پيروز باشيد.*